امروز یکشنبه 04 آذر 1403 http://lists.cloob24.com
2

خلاصه ی نظریه های روان شناسی اجتماعی

روان شناسی اجتماعی به مطالعه ی روابط واقعی خیالی یا بالقوه ی میان افراد و تاثیر این روابط بر آن ها در فضای اجتماعی معین می پردازد.

چندین جهت گیری در روان شناسی اجتماعی وجود دارد.

1- نظریه پردازان گشتالت

2- نظریه پردازان تقویت

3- نظریه پردازان نقش

4- روانکاوان

قبل از یررسی این جهت گیری ها ابتدا می خواهیم بفهمیم که نظریه چیست؟

ماهیت نظریه

نظریه ها ابزارهای فکری اند که به محقق امکان می دهند تا داده ها را طوری سازمان بدهد که بتوان از مطلبی به مطلب دیگر پی برد و بین دو مجموعه اطلاعات رابطه منطقی برقرار کرد

نظریه ها به منزله راهنمایانی هستند که جهت تحقیق در داده های قابل مشاهده و تبیین و کشف انها به کار می روند (برای بررسی ماهیت بنای نظری می توان به تحقیقات ارزنده بریس ویت – کامپ بل – کاپلان – مارژنو-ناژل مراجعه کرد

در علوم فیزیک نظریه ها معمولا شامل سه عنصر متمایزند

1- مجموعه ای از قواعد و عملیات پی در پی (الگوریتم) به صورت انتزاعی که در واقع استخوان بندی منطقی نظام نظری را تشکیل می دهد و مفاهیم اساسی نظام را به طور ضمنی تعیین می کند

2- بناهای نظری که به منزله گوشتی بر این استخوان بندی و به شکل مفاهیم و تصاویر ذهنی کم و بیش روشنی هستند

3- قواعد ربط که بعضی از بناهای نظری ره به داده های ملموس عینی و تجربه شده مربوط می سازند

تفکر انتزاعی نوعی از تفکر است که در ان موضوع یا پدیده‌ای که از جهان خارج در انسان دریافت شده در درون او تجزیه و تحلیل می‌شود، ارتباط آن با سایر پدیده‌ها مشخص می‌شود، مسائل مرتبط با آن پدیده و تاثیراتی که بر سایر مسائل می‌گذارد، و در نهایت تجزیه شده به جهان خارج تحویل داده می‌شود و یا درون فرد باقی می‌ماند(یا تغییراتی در فرد به وجود می‌آورد و یا بدون تغییر در ذهن او باقی می‌ماند). این نوع تفکر، در کشف ارتباط بین پدیده‌ها، به وجود آمدن علوم گوناگون و سایر پیشرفت‌ها و تغییرات انسان نسبت به گذشته نقش بسزایی داشته‌است.

خوارزمی یا الگوریتم (نسبت: الگوریتمی، خوارزمیک) مجموعه‌ای متناهی از دستورالعمل‌ها است، که به ترتیب خاصی اجرا می‌شوند و مسئله‌ای را حل می‌کنند. به عبارت دیگر یک الگوریتم، روشی گام به گام برای حل مسئله است

در روانشناسی اجتماعی؛ نظریه ها و برخوردهای نظری؛ بنابر قاعده کلی بر اساس الگوریتمها بنا نشده اند ولی در عوض تقریبا هیچ وقت از استفاده از قواعد قیاسی بی نیاز نیستند

· استنتاجات در اغلب نظریه های روانشناسی اجتماعی خالی از ابهام نیستند و از منطق محض بی بهره اند – زیرا همه مراحل علمی لازم را طی نکرده اند و بیشتر بر نتیجه گیری های غیر مبرهن و ملاکهای ممکن و تعقلات ضمیری و رو به درون تکیه دارند تا بر ضابطه های بسیار مشخص علمی و منطقی

· زبان ابزار قابل استفاده ای است که در طول کار و برداشت های درونی لازم برای ساختن یک نظریه خالی از ابهام و ارزشمند (از نظر مطابقت با تجربیات شخصی)به کار می اید. این زبان امکان می دهد بتدریج که دانش به پیش می تازد استدلال ضمنی تدریجا ولی دائما به استدلال مبرهن تبدیل گردد و مفاهیم گنگ به مفاهیم روشن بدل شود و در عین حال پیوسته پیوند خود را با فهم درونی از انسان که دائما وسعت می یابد و ظرفیت علمی پیدا می کند حفظ نماید

· 1- ساخته های نظری یا مفاهیم،مجموعه لغات نظریه را تشکیل می دهند

2- مفهوم را می توان به مثابه ایده ای فرض کرد که حاصل مشاهده ها یا سایر ایده ها را در یک حیطه فکری مشترک گرد می آورد

3-به این ترتیب کشف مفاهیم تازه یکی از پرثمرترین جهات نظریه سازی در علم است

· برد نظری یک ساخته نظری یا پیوند آن ساخته با ساخته های دیگر نظام نظری که خود جزئی از ان است تعیین می شود

در حالیکه برد تجربی آن را قواعد ربط یا تعاریف مناسب که ساخته نظری را با رخدادهای قابل مشاهده پیوند می زند مشخص می کند

· به دست آوردن تعریف مفهوم کار ساده ای نیست زیرا تعریف کامل باید حاوی رابطه این مفهوم با سایر مفاهیم (در نظام مفهومی که خود جزئی از آن است) نیز باشد.

· نظریه موقعی کارآ و ثمر بخش است که مفاهیم آن خصوصیات زیر را داشته باشد

1- منطقا بارور باشند (یعنی امکان برقراری نتیجه گیریهای پی در پی منطقی را به ما بدهند)

2- امکان برقراری انواع ارتباطات بین مفاهیم را برای ما فرهم بیاورند (ساخته ها نباید با هم بی ارتباط باشند. برعکس باید تعداد رابطه بین انها چنان زیاد باشد که دستیابی از یکی به دیگری از راههای مختلف میسر گردد)

3- دارای حیطه تجربی قابل گسترش باشند. (بعضی ساخته ها ممکن است چنان با رخدادهای قابل مشاهده رابطه داشته باشند که بتوان بسهولت برای هر مفهوم خاص، چندین تعریف تجربی معادل آمورد)

· اینکه ما فرضیه را باطل بپنداریم یا بیان فرضیه را ناکافی بدانیم به میزان کوششی بستگی دارد که ما در تعریف مناسب و یا در تنظیم نظریه ای که فرضیه را از ان بیرون کشیده ایم به کار برده ایم بستگی دارد.

· 4مفهوم اصلی نظریه(ناکامی – پرخاشجویی) –

1- ناکامی: حالتی است که از برخوردهای منفی با عملی که شخص برای دستیابی به هدفش انجام می دهد ناشی می گردد. این عمل اصطلاحا (پاسخ – هدف) نامیده می شود.

2- پرخاشجویی: به عملیاتی گفته می شود که هدف انها مقصر جلوه دادن شخص یا چیزی است

3- خودداری: به تمایلی اطلاق می شود که جلوی انجام فلان یا بهمان عمل شخص را می گیرد چرا که او عواقب این عمل را منفی می پندارد

4- جابجایی: تمایل به انجام عملیات پرخاشجویانه ای است که علیه منشا نارضایتی به کار نمی افتد بلکه هدف دیگری را نشانه می رود.

· برای انکه نظریه ارزش پیشگویی داشته باشد لازم نیست همه مفاهیم آن با داده های عینی مطابقت یافته باشد.

برخورد نظری روانشناسی شکل

توضیح

عمیقترین تأثیر را بر روانشاسی اجتماعی، در طول بیست سال اخیر و حتی امروز، تحقیقات روانشناسی گذاشته که به مکتب روانشناسی شکل (گشتالت) تعلق داشته اند.

گشتالتیست­ها، برعکس روانکاوان و نظریه ­پردازان «نقش» پیوسته به طرف تحقیقات آزمایشگاهی گرایش نشان داده­اند و به همین دلیل به تعدادی تکنیکهای تجربی آزمایشگاهی در مطالعه پدیده­های روانی اجتماعی دست یافتند. این تکنیکها به آنان امکان داد مسائلی را که تا آن هنگام به محوطه آزمایشگاه راه نیافته بودند و به آزمایشگاه بکشند. به این طریق، تحقیق در رفتار گروههای «دموکراتیک» یا «اقتداری»، در ساختار گروهی، در ارتباطات درون گروهی، در باب اعتماد و عدم اعتماد بین افراد گروه، در مورد تغییر گرایشها و چگونگی عضویت در گروه، در آزمایشگاه میسّر گردید.

در واقع گشتالتیست­ها از این فکر دفاع می­کردند که از نظر علمی باید کار را از تجربه ساده و معمولی و رومرّه اشخاص شروع کرد و روانشناس «واقعی» کسی است که پدیده­های حاصل از تجربه ساده مانند امید، توانایی، نفوذ، رهبری، همکاری و تغییر گرایش را در اشخاص مورد مطالعه قرار دهد.

جهت­گیری نظری روانشناسی شکل

نفوذ گشتالتیست­ها در روانشناسی اجتماعی بیشتر بخاطر نظریه شکل است تا جهت­گیری کلّی آنها.

در این نظریه اساساً دو اصل کلیدی وجود دارد: نخست آنکه پدیده روانی در داخل «حوزه» و به عنوان بخشی از نظام عاملها شکل می­گیرد. این عوامل با هم وجود دارند و متقابلاً به هم وابسته­اند و نظامی را تشکیل می­دهند که دارای چنان حیطه­ای می­باشد که از عناصر تشکیل دهنده نظام جداناپذیر است. دوّم آنکه حوزه روانی در برخی حالات ساده­تر و نظم یافته­تر از برخی دیگرند و تمایل شخص بر آن است که حوزه را تا آنجا که شرایط موجود اجازه می­دهند به «بهترین» وجه ممکن سازمان بدهد. به عبارت دیگر الگوی مفهومی گشتالتیست­ها که جهت­گیری آنها را موجب می­گردد، دارای فرایند پیچید­ه­ای است که در درون آن چندین عمل اولیه صورت می­گیرند تا بهترین حالت نهایی ممکن پیدا شود. راههایی که شخص را به این حالت نهایی می­برند بستگی به اوضاع و احوالی دارد که وی در حال حاضر در آن بسر می­برد. یک راه دستیابی به این حالت می­تواند جای خود را به راه دیگر بدهد زیرا از راههای متفاوتی می­توان به این حالت رسید. (راهها می­توانند تغییر یابند، آنچه که تغییر نمی­پذیرد جهتی است که همه آنها می­گیرند تا به حالت نهایی مورد نظر ختم شوند).

این بینش گشتالتی با مطالعه فرایندهای ادراکی جان گرفت. دو مفهوم کلیدی عبارتند از اینکه اولاً ادراک دارای سازمان است و ثانیاً این سازمان است و ثانیاً این سازمان ادراکی، هر چه شرایط محرّک بهتر باشد، خوبتر می­شود حال ببینیم نتایجی که در روانشناسی ادراک از اصل اول حاصل می­گردند کدامند و آیا می­توان در روانشناسی اجتماعی هم به نتایج مشابهی دست یافت؟

1- از آنجا که ادراکات دارای سازمان می­باشند، برخی جنبه­های ادراک، حتی اگر در تمام عناصر حوزه ادراکی تغییر داده شود مشابه باقی می­مانند، به شرط آنکه رابطه بین عناصر نیز مشابه باقی بماند.

به این ترتیب اگر ما تمام نتهای یک آهنگ موسیقی را نیم پرده بالا ببریم، به آهنگ (که واحد سازمان یافته­ای است) دست نخواهد خورد. مربعی حتی اگر اضلاع آن رنگی بشوند و یا با نقطه چین ترسیم گردند شکل خود را همچنان حفظ خواهد کرد. در روانشناسی اجتماعی هم وضع به همین منوال است. می­توان انتظار داشت که در کنش و واکنشهای اجتماعی هم وضع به همین منوال است. می­توان انتظار داشت که در کنش و واکنشهای اجتماعی سازمان یافته، بعضی از صورتهای کنش و واکنش ثابت بماند حتی اگر افراد را تغییر بدهیم. مثلاً در یک اکیپ فوتبال، اگر افراد رزرو جای بازیکنان اصلی را بگیرند، اکیپ به شکل اولیّه خود باقی خواهد ماند. نظام بوروکراسی، حتی اگر تمام کارکنان اداره را عوض کنیم مشخصات خود را همچنان حفظ خواهد کرد.

2- از آنجا که ادراکات دارای سازمان می­باشد، ادراک یکی از عناصر، تحت تأثیر حوزه کلّی، که این عنصر جزئی از آن است، قرار دارد.

کلمه «شیر» بر حسب قضایی که این کلمه در آن به زبان جاری گردیده معنای شیر آب، شیر خوراکی یا شیر درنده را می­دهد. به همین منوال در روانشناسی اجتماعی معنای رفتار فرد آشکارا تحت تأثیر درک ما از نقش اجتماعی او از یک سو چهارچوب اجتماعی رفتار او از سوی دیگر قرار می­گیرد.

3- از آنجا که ادراکات دارای سازمان می­باشند، فقط برخی از ویژگیهای این سازمان ظاهر می­گردند. این ویژگیها بیشتر رابطه­های بین واحدهای درک شده هستند تا خود واحدها.

ملودی، مجموعه رابطه­های میان نتهاست که شنیده می­شود. به همین ترتیب ادراک موومان (حرکت نیز همان ادراک رابطه است. حال در مورد روابط اجتماعی باید گفت که نقش اجتماعی نیز از قبیل بی­اخلاقی، تعاون، گذشت، رهبری در مورد فرد تنها نمی­توانند بروز کنند e(انسان، اخلاق و تعاون و گذشت و غیره را تنها در رابطه با فرد یا افراد دیگر می­تواند داشته باشد) روابط اجتماعی شامل روابطی است که حداقل دو شخص را به هم بپوند می­دهند. این روابط نمی­توانند در شناخت افرادی که به تنهای در نظر گرفته می­شوند جایی داشته باشند.

ویژگیهای یک سازمان ادراکی خوب

بعد از آنکه کاربردهای چندی از سازمانی بودن ادراک را ملاحظه کردیم و مواردی از آن را در روانشناسی اجتماعی نشان دادیم به اصل دوم گشتالت می­پردازیم. بنابراین اصل هر چه شرایط محرک بهتر باشد، سازمان ادراکی «خوب»تر خواهد بود یا، به عبارت دیگر سازمان ادراکی نه اختیاری است و نه اتّفاقی، بلکه از نظر نظم و سادگی به طرف یک حالت ایده­آلی کشیده می­شود.

آمّا اغلب روانشناسان اجتماعی مانند نختسین گشتالتیست­ها بیشتر بر نقش فرآیندهای اصلی همچون ادراک و شناخت، در مطالعه رفتار انگشت می­گذارند. بدین جهت است که اصطلاح «حوزه ادراکی» را خیلی راحت­تر از»محرک» و اصطلاح «رفتار جهت­گیری شده به سوی هدف» را خیلی بیشتر از «پاسخ» به کار می­گیرند.

هر چند که حیطه عمل سازمان ادراکی خوب هرگز بروشنی تعریف نشده، ولی گشتالتیست­ها برخی اصول سازمان ادراکی را که در روانشناسی اجتماعی تأثیراتی بر جای گذاشته، برشمرده­اند. این اصول در مورد بعضی پدیده­های معمولی درست درمی­آیند و به کمک همین پدیده­ها تعریف شده­اند:

1- تشابه و تضاد

اصل «حداکثر حداقل» که کلی­ترین و مبهمترین اصل از اصول گشتالتی است، دو نوع سادگی را بیان می­دارد: یکی سادگی مبتنی بر همشکلی حداقل و دیگری سادگی حداکثر با تناسب کامل بین عناصر ادراکی. به این ترتیب سازمان ادراکی به عبارتی دو قطبی است. هدف این سازمان یا به حداقل رسانیدن تفاوت بین محرکهاست به قسمی که حوزه ادراکی یکدست و متجانس به نظر برسد و یا برعکس تشدید این تفاوت است و این به شرطی است که تفاوت بین عناصر از حد معینی بیشتر باشد و یا آنکه میان بخشهای مختلف حوزه دید، عدم تداوم آشکار وجود داشته باشد. همانگونه که خود کافکا (13935، ص109) نوشته است «آنچه که تولید می­شود یا حداکثر است یا حداقل» شکل خاصی که این دو نوع دید ادراکی به خود می­گیرند متمایل به تشدید بعضی تفاوتها در بین محرکهاست به قسمی که بعضی قسمتهای حوزه با هم در تضاد قرار می­گیرند و یا متمایل به تحدید این تفاوتها در بین محرکها را با عبارت فرایند تشبّه نام گذاری کرده­اند. یک شکل خاکستری پررنگ روی زمینه سیاه به رنگ سیاه متمایل می­گردد به نحوی که تمام حوزه سیاه جلوه می­کند. در روانشناسی اجتماعی نیز مثالهای فراوانی نشان می­دهد که تمایل ما برآن است که فرد را مشابه افراد گروه او بپنداریم (برای بسیاری از امریکاییها، یک پیشخدمت چینی به طرز شگفت­انگیزی شبیه به پیشخدمت دیگر چینی است) یا برعکس اگر تفاوت میان او و افراد گروه زیادتر از حد معینی باشد، وی را بسیار متفاوت با آنها می­بینیم (سیاهی که دارای موهای خرمایی است در نظر ما با سیاهان دیگر خیلی متفاوت می­کند).

به همین ترتیب، تمایل ما برآن است که ادراک خود را از عمل شخص با ادراکمان از خود شخص مشابهت ببخشیم (معنا و ارزش حرف، به طور کلّی، طوری است که با نظر ما نسبت به گوینده آن حرف و برداشتی که از او داریم مطابقت پیدا می­کند).

2- گروه بندی ادراکی

ماکس ورتهایمر (1923) یکی از بنیانگذاران مکتب گشتالت، نخستین کسی بود که از تعدادی اصول نام برد که مشخص می­کنند چرا در حوزه ادراکی، محرکها وحدت پیدا می­کنند و به صورت دسته یا گروه ظاهر می­شوند. نظر این دانشمند بعدها توسط محققان دیگری دنبال شد و امروز معمولاً تصور عمومی براین است که عمل تجانس براساس عوامل زیر صورت می­پذیرد:

1. آینده مشترک عناصر ادراکی (مثلاً حرکت همه آنها به یک سمت)؛

2. شباهت آنها با هم (مثلاً دارای رنگ و روشنی واحدی باشند)؛

3. مجاورت آنها با هم (از نظر زمانی یا مکانی به هم خیلی نزدیک باشند)؛

4. وجود مرز مشترک (مثلاً عناصر مدرکه از بقیه عناصر در سطح حوزه به طور مشخصی جدا باشند)؛

5. تمایل به گروهی دیدن عناصری که، با هم، شکل خوبی را به وجود می­آورند (یعنی تصویر متقارن یا متوازن، کامل یا بسته، ممتد یا یکنواخت، منظم یا قابل پیش­بینی و نه اتفاقی، ساده و نه پیچیده)؛

6. تمایل به دسته کردن عناصر بر حسب رابطه کارکردی علت و معلولی آنها (مثال گلوله بلیارد که می­رود گلوله دیگری را به حرکت وادارد. این حرکت خود جزء سازمان ادراکی به حساب می­آید)؛

7. تجربه گذشته یا عادت که موجب می­گردد شخص به عناصر مختلف پاسخ یکسان بدهد؛

8. و بالاخره، توقع و انتظار، بدین معنا که شخص توقع دارد که عناصر طبق انتظار او با هم جمع بیایند.

در روانشناسی اجتماعی افکار مشابه با آنچه که در اصول گروهبندی ادراکی دیدیم فراوان ارائه گردیده است. مثلاً برای اینکه ما بدانیم آیا اگر تعدادی افراد را در کنار هم قرار بدهیم تشکیل گروه خواهند داد یا نه و اگر می­دهند، گروه از چه میزان انسجام برخوردار خواهد بود، باید عوامل تعیین کننده را دخالت بدهیم: مجاورت اجتماعی اشخاص، شباهت در گرایشها یا تشابه فرهنگی آنها، تجربه مشترک آنان در شکستها و پیروزیها، تفاوت گروه یا شخص با کسانی که در اطراف آنها هستند، تفاهم شخصیتها با هم، انتظاراتی که از یکدیگر دارند و از این قبیل... در واقع عواملی که مشخص می­دارند آیا فرد خود را به عنوان کسی که به گروه وابسته است می­داند یا نه، شبیه همان عواملی است که در حوزه ادراکی گروهبندی را تعیین می­کنند.

«اصل گروهبندی» گشتالت به ادراک اجتماعی نیز اشراف دارد. زیلیگ (1928) با آزمایشاتی که به عمل آورد نشان داد که کودکان غیر محبوب از جانب همکلاسیهای خود نمره بد می­آورند و در ارزیابیها بنابر اصل «شباهت» عمل آنها و خود آنها یکجا گروهبندی می­شوند. پدیده معروف «مقصر شمردن به خاطر تداعی» موجب می­شود که انسان ویژگیهای مثلاً باند تبهکاری را به شخصی که با اعضای این باند دیده شده نسبت بدهد و این می­تواند نوعی گروهبندی از راه مجاورت باشد. گروهبندی از طریق سرنوشت مشترک در این تمایل دیده می­شود که ما تمام محرومان جامعه را از گروه اجتماعی منسجمی بدانیم. این تمایل که مثلاً همه فرانسویان شبیه به هم دیده می­شوند می­تواند حاکی از گروهبندی مبتنی بر اصل مرز مشترک باشد.

این نظر گشتالتی که سازمان ادراکی تا آنجا که میسّر است به طرف «خوب» بودن کشیده می­شود و اینکه برخی شکل بندیها به دلیل سادگی و انسجام بر شکل­بندیهای دیگر پیشی می­گیرند، نقطه آغازی برای نظریه­های قطعی گوناگون در روانشناسی اجتماعی بوده است. نظریه توازن شناختی هایدر (1946 و 1958)، نظریه عملیات ارتباطی نیوکمب (1953) یا نظریه عدم توازن شناختی فستینگر (1957) از آن جمله­اند. تمامی این نظریه­ها براساس یک تفکر اصلی شکل گرفته­اند و آن تفکر این است که سازمان یا ساختار اعتقادی و گرایشی یا رابطه بین افراد صورت میل به تغییر اعتقادات و گرایشها در شخص پدید آید و تا برقراری مجدّد تعادل و هماهنگی ادامه یابد. تغییر می­تواند با تحریف واقعیتی که زمینه اعتقادات و گرایشها را تشکیل می­دهد و یا دگرگونی مستقیم خود این اعتقادات و گرایشها انجام گیرد.

این نظریه­های جدیدتر در روانشناسی اجتماعی همانند برخوردهای اولیه گشتالتیست­ها در مورد ادراک براین نکته تأکید دارند که انگیزه برای عمل جهت­دار ممکن است منشأ ساختاریداشته باشد. این نظریه­ها به طور ضمنی این باور را نشان می­دهند که یک عامل مهم تعیین کننده رفتار انسانی این است که انسان در پی بینش نظم یافته و منسجمی از روابط خویش با اطرافیان خود است.

در میان نظریه پردازان روانشناسی اجتماعی که کار آنها سمت و سوی گشتالتی داشته است از کورت لوین، سالومون آش، فرایتز هایدر و لئون فستینگر می­توان نام برد. لوین بیش از سایرین نقش مهمی در تحوّل روانشناسی اجتماعی بازی کرد.

- جهت‌گیری در ککار «سالومون اَش»

سالومون اَش در کتاب «روان‌شناسی اجتماعی» خود با اعتراض به روان‌شناسانی که تحقیقات خود را صرفاً براساس تجربیات آزمایشگاهی و مطالعه‌ی رفتارهایی که جنبه‌ی اجتماعی ندارند گذاشته‌اند می‌‌گوید: بررسی انسان به عنوان موجود اجتماعی جز با دیدی متناسب با زندگی اجتماعی مسیر نیست. وی معتقد است تعامل فرد با دیگران در جریان زندگی روزمره که پایه‌ی هر فرآیند اجتماعی است اساس تغییراتی است که در خود افراد پدید می‌آید و دنیای آن‌ها را ورای آن‌چه که خود می‌توانستند به تنهایی بنا کنند گسترش می‌دهد. انسان در جمع نسبت به خودآگاهی پیدا می‌کند او نیازمند پیوند با دیگران، توجه به دیگران و کار با دیگران است.

اَش تصویر انسان خود محور را که تنها هدفش دریافت حداکثر بهره است در مقابل حداقل بهره رساندن به دیگران، نمی‌‌‌پذیرد. تز اصلی اَش تحول انسان در شرایط اجتماعی است او تحقیقات وسیعی را در زمینه‌ی رشد کودک و تأثیر فضاهای اجتماعی بر افکار و روش‌های خاص زندگی انجام داده است اما بخش اعظم کارهای وی به اثبات اصل گشتالتی زیر اختصاص دارد: «تجربه‌ی اجتماعی اختیاری نیست بلکه برعکس به طور منسجم و معنی‌داری سازمان دارد.»

- چگونگی تشکیل تأثیرات ذهنی (استنباطات)

اَش در یکی از آزمایشات خود برای دو گروه «الف» و «ب» فهرستی از کلمات را که تنها در یک عبارت مشترک نبودند ارائه کرد:

برای گروه الف: باهوش، چالاک، ظریف، خون‌گرم، مصمم، اهل عمل، محتاط

برای گروه ب: باهوش، چالاک، ظریف، سردمزاج، مصمم، اهل عمل، محتاط

سپس از افراد هر دو گروه خواسته شد تأثرات ذهنی خود را سریعاً نسبت به شخص مفروض من ابراز کنند نتیجه‌ی به دست آمده این بود که احساس مثبت نسبت به صفات شخص مفروض برای گروه الف که صفت خون‌گرم در آن آمده است بیشتر است در مقابل احساس مثبت نسبت به صفات شخص مفروض در گروه ب. به عبارت دیگر بار مفهومی و احساسی دو صفت خون‌گرم و سردمزاج بر بار مفهومی و احساسی صفات دیگر تأثیرگذار بوده است. زمانی‌که اَش به جای دو واژه خون‌گرم و سردمزاج از دو واژه‌ی «مؤدب» و «بدخو» استفاد کرد. میزان تفاوت احساس مثبت بین دو گروه کاهش پیدا کرد. به عبارت دیگر دو صفت خون‌گرم و سردمزاج در ذهن جای وسیع‌تری را اشغال می‌کرد و اهمیت بیشتری داشت.

نتایجی که اَش از تجربیات خود به دست آورده است را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد:

1 هر یک از ما سعی داریم با اطلاعات کمی که در مورد شخص به ما داده می‌شود تصویر کاملی از او در ذهنمان بسازیم.

2 خصوصیات مَنِشی شخص در رابطه با سایر خصوصیات او قرار می‌گیرد.

3 تأثرات ذهنی ما دارای ساختار است.

4 هر خصوصیت حکم بخشی از یک مجموعه را دارد.

5 تأثرات ذهنی قبلی انسان، ذهنیت‌های بعدی او را شکل می‌دهند.

چگونگی شکل‌گیری قضاوت‌ها

اَش نظریاتی را که درباره‌ی «تلقین»، «حیثیت» و «تقلید» در روان‌شناسی اجتماعی ابراز گردیده به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد. این نظریات برپایه‌ی فرض رابطه‌ی بین «گفته» و «گوینده»ی پر حیثیت در ذهن برقرار می‌شود و وی را به ارزیابی کورکورانه نسبت به آن گفته می‌کشاند. اَش در انتقاد به این فرضیه می‌گوید تغییر حاصله در ارزیابی گفتار به خاطر تأثیر حیثیت گوینده در معنای گفتار است نه تقلید کورکورانه. اَش برای تأیید نظر خود به دو گروه آزمایش شوندگان عبارت: «آن‌هایی که همه چیز دارند و آن‌هایی که هیچ چیز ندارند همیشه دارای منافع متفاوتی بوده‌اند» را ارائه کرد. در گروه اول این عبارت به مؤلف اصلی آن یعنی «آدامز» نسبت داده شد و در گروه دوم به «مارکس». گروه اول این جمله را مبین واقعیتی می‌دانستند که همیشه و در همه‌ی جوامع وجود داشته است اما گروه دوم این گفته را به منزله‌ی دعوتی برای تغییر نظام اجتماعی تلقی کرده بودند. اَش نتیجه می‌گیرد که: برای قضاوت کردن عملیاتی در ذهن انجام می‌گیرد تا فرد گفتار را در مجموعه‌ای که این گفتار جزیی از آن است، بنشاند. این عملیات شامل گروه‌بندی‌ها، جدا‌سازی‌ها، جهت‌دادن‌ها، توافق‌ها و درگیری‌ها است.

- تغییر قضاوت‌ها به واسطه‌ی گروه‌‌ها

آزمایش

در گروه سؤالی با پاسخ غلط توسط افرادی که با آن‌ها تبانی شده است مطرح می‌شود، سپس فرد جدیدی که با او تبانی نشده است در معرض پرسش قرار می‌گیرد این فرد تحت‌تذثیر جمع، و نه به تقلید از جمع، پاسخ غلط را تکرار می‌کند. در حالی‌که فردی که با او تبانی شده است و آزمایشگر از او می‌خواهد زیر بار پاسخ غلط نرود شدت درگیری کمتری با خود دارد. در مرحله‌ی سوم آزمایش تنها یک نفر از جمع با آزمایشگر تبانی می‌کند و پاسخ غلط می‌دهد. بقیه‌ی حاضرین به وی می‌خندند و با تمسخر با او برخورد می‌کنند.

در آزمایش اول فرد یک منبع تأیید کننده دارد یعنی خودش بنابراین ممکن است مغلوب جمع شده پاسخ غلط آن ها را تکرار کند. در مرحله‌ی دوم آزمایش فرد دو منبع تأیید‌کننده دارد یعنی خودش و آزمایشگر در این حالت درگیرش با خود کمتر می‌شود، در مرحله‌ی سوم خود و منبع تأیید‌کننده‌ی جمع را دارد، بنابراین در قضاوتش تغییری حاصل نمی‌شود.

- جمع‌بندی نظریات اَش

اَش فکر اصلی گشتالیست‌ها را در روان‌شناسی اجتماعی تعمیم داد. این فکر عبارت بود از این‌که سازمان ادراکی تا جایی که شرایط محیط اجازه می‌دهد به طرف خوب بودن کشیده می‌شود. بینش او در مقابل بینش‌های دیگر در روان‌شناسی که انسان را موجودی غیرعقلانی، خودمختار و خودمحور می‌شناسند قرار می‌گیرد. آن‌چه که اَش در تحقیقات خود بدان توجه نکرده است تبعیت رفتار انسانی از ملاحظات آنی است این‌که انسان تحت‌تأثیر نیروهای مهاجم درونی، ترس‌ها و وسوسه‌ها ممکن است از آزادی و تعقل روی بگرداند و به سمت رفتار غیرانسانی گرایش پیدا کند.

جهت گیری در کار فرایتز هایدر

هایدر را کسانی که با تحقیقات وی آشنا یی دارند یکی از ژرف اندیش ترین و اصیل ترین متفکران مکتب گشتالت می شناسند.بر بسیاری از نظریه پردازان به نام (کورت کافکا،کورت لوین،جیمز ژیب شن)تاثیر به سزایی گذاشته است.تحقیقات نظری وی در اثر معروفش روانشناسی روابط بین اشخاص تالیف شده است.این اثر وی که بر اساس الگوی فکری تو شکل گرفته پایه واساس برخورد نظری گشتالت اداراکی را تشکیل می دهد.این اثر به نحوه اداراک رخدادهای روانی بین اشخاص می پردازد.

تز اصلی هایدر: این است که اشخاص در پی آن هستند که دید منظم و منسجمی از محیط زیست برای خود داشته باشند و برای این کار روانشناسی ساده و معمولی ای را که از بسیاری جهات به علم شباهت دارند بنا می نهند،،علم می تواند همان کوشش ما در راه ایجاد حیطه های زیست محیطی تغییر ناپذیری در تصورمان باشد.وبه همین علت ما به هنگام ادراک ساده و معمولی زیست محیطی تغییر ناپذیری در تصورمان باشد.وبه همین علت ما به هنگام ادراک ساده و معمولی زیست محیطی اجتماع خود به آنچه در ورای رفتارهای دیگران قرار دارد چشم می دوزیم مثلا اگر کسی پای ما را لگد می کند می خواهیم بدانیم معنای حرکت او چیست و یا اگر کسی عملی را انجام می دهد ما به گرایش های او وبه فضای اجتماعی که عمل در آن اتفاق افتاده می اندیشیم. هایدر به دنبال آن است که مفاهیم روانی در روانشناسی ساده و معموای ونیز روابط بین این مفاهیم را تبیین کند.

هایدر تحت تاثیر این افکار است که هم باید برای فهم رفتارهای اجتماعی لوکس باید روانشناسی شعور عامه را که شکل دهنده این رفتارهاست شناخت وهم روانشناسی علمبی توسط گنجینه پر غنای زندگی روزمره مردم تقویت شود. برای هایدر روانشناسی ساده حاوی این مفاهیم اصلی است. فضای زندگی (این که مردم می دانند در چه محیطی زندگی می کنند وچه اتفاقاتی رخ می دهد. از راه ادراک های ذهنی به این آگاهیها می رسند. آنها تحت تاثیر محیط شخص وغیرشخصی خود قرار دارند. باعث تغییرات در محیط خود می شوند،امیالی دارند،دارای احساسات هستند،با افراد دیگر به عنوان یکی از عناصر مجموعه رابطه بر قرار می کند (تعلق)بر اساس برخی هنجارها خود را مسئول می داند(وظیفه)

در تحلیل روانشناختی ساده دو فکر اصلی و قوی دنبال می شوند وبا هم در ارتباط هستند.یکی تعادل ودیگری اسناد. دریکی از مقالات هایدر تحت عنوان چیز و واسطه می نویسد. اشخاص تمایل دارند وقایعی را که در محیط زیست آنها رخ می دهد به هسته های وحدت بخشی نسبت بدهند که در درون نظام فکری آنان به صورت شرطی در آمده وبه نحوی مراکزی را تشکیل می دهند که زمینه های علی جهان را به وجود می آورد. ما سنگ را می بینیم ولی اشعه درخشانی راکه حایل بین سنگ و چشم ما قرار دارد نمی بینیم.

فرایند ها واسط را که اعضای حسی مالآنها را ندیده اند واحدهای کاذبی بیش نیستند مفاهیم در روانشناسی ساده و معمولی مانند نیت (خواستن) ومهارت (توانستن)در مرکز علی اداراکات اجتماعی ما قرار دارند.ادراک اجتماعی ما درمقایسه با ادراک فیزیکی ممکن است بیشتر تحت تاثیر مرکز علی قرار گیرد.هایدر براین نکته تاکید می کند که در تفسیر رخدادهای اجتماعی اینکه ما واقعه را به عوامل شخصی یا به عوامل زیست محجیطی شخص نسبت دهیم حائز اهمیت است. مثلا لذتی که شخص از انجام بازی می برد ممکن است به نفس بازی نسبت داده شود ولی ممکن است به طبع بازیکن هم نسبت داده شود. ویا اینکه اگر کسی در کاری موفق می شود یا شکست می خورد ممکن است به سختی و آسانی کار و یا به زرنگی و عدم زرنگی فرد بستگی داشته باشد. یا سرزنش معلم به شاگرد یا احساس وظیفه ای حرفه ای معلم نسبت داده شود. هایدر معتقد است که روش تفتوتی ژ،س،فیل در چهارچوب روانشناسی ساده و معمولی،الگوی شعور عامه را برای چنین اسنادهای علی به دست می دهد. در این الگو معلول به وضعی نسبت داده می شودکه به شرط حضور همین معلول ایجاد شده است و چناچه معلول از بین برود آن وضع هم از میان برداشته می شود. مثلا شخص در انجام کارهای دشواری شکست می خورد اگر افراد دیگری که با شخص هم سنگ هستند شکست خورده باشند.و این شخص از عهده ی کارهای نسبتا دشواردیگری بیاید به دشواری کار نسبت می دهیم نه به بی لیاقتی شخص.

برای اینکه رفتاری را به علتی نسبت دهیم دست به مقایسه اجتماعی می زنیم برای این که می خواهیم بدانیم این قضاوتها،اعتقادات وعقاید شخص به طور عینی درست است یا فقط به خصوصیات شخص فرد بستگی دارد. ما در این خصوص موفقیتهای دیگران را نیز بررسی می کنیم. ما در این خصوص می توانیم به نظریه مقایسه اجتماعی فیستنگر مراجعه کنیم.

هایدر در یک بررسی مقصر دانستن شخص را مستلزم آن می داند که در میان شرایط مختلف کنش مثل نیت شخص،توان وعوامل محیطی آنهایی را که بیشترین تاثیر را در ارتکاب خطا داشته است هرچه ما بیشتر عوامل محیطی در شکست فرد موثر بدانیم کمتر خود فرد را مقصر قلمداد می کنیم.

از نظر هایدر رشته ای که شخص را با عمل او به هم ربط می دهد می تواند صورتهای مختلفی به خود بگیرد که هریک با مرحله ای از رشد مفهومی مطابقت خواهد داشت.

· برقراری رابطه کلی. شخص در هر کاری که به نحوی به او ربط پیدا می کند مقصر قلمداد می شود.مثلا ممکن است شخصی مسئول اعمال بد اجداد خود قلمداد شود.

· این مرحله که از نظر پیاژه به مرحله عینی نام گرفته مرحله ای است که شخص را از روی نتایج عمل او قضاوت می کنند. مثلا کسب ثروت توسط فردی که در معاملات بورس موفق بوده و اورا شخصی با عرضه وبا ارزش محسوب می کنند.

·این که شخص نیت به وجود آوردن واقعه ای را نداشته ولی می توانسته جلوی آن را بگیرد به عنوان مسئول آن واقعه تلقی می کنند. تمام شدن سوخت اتومبیل که در این جا راننده به درجه بنزین توجه نکرده است.

· در این مرحله عملی به حساب شخص گذاشته می شود که علما و عامدا آن را انجام داده باشد. این مرحله همان مسئولیت ذهنی از نظر پیاژه است.

· مرحله نهایی این که تقصیر در مورد کاری که شخص امنجام داده ولی وضع محیط در نیت او تاثیر داشته یعنی این که اراده شخص زیر فشار و خواست محیط قرار گرفته و به طور درست به گردن او گذاشته نمی شود.

ماهیت اتهامی که در هریک از موارد فوق به اشخاس داده می شود نه تنها با مرحله رشد شناختی فبا کاربرد ساده ومعمولی روش تشابه و تفاوت با انتظارات وبا سلیقه شخصی معین می شود بلکه به خاطر پرهیز از عدم تعادل شناختی نیز تعیین می گردد.

جستجوی دائمی تعادل شناختی دومین موضوع اصلی تحلیل است که هایدر از روانشناسی ساده و معمولی به دست می دهد.

برای آن که تعادل شناختی کامل فراهم آید،انتظارات و قضاوتهای ما نسبت به جنبه دیگری از همین محیط در تضاد قرار گیرند.

به عنوان مثال اگر کسی فکر کرد که X برایش منبع اطمینان بخشی باشد نمی تواند تصور کند که y که هم برایش منبع اطمینان بخشی است با X دشمنی دارد.

چون در این صورت ساختار شناختی پایدار یا متعادل او را به خطر می افتد.Xوyممکن است در مشخصه فردی انفرادی،د.و موضوع دو فرد یا دو محصول فردی باشند.وقتی که ساختار شناختی در حالت عدم تعادل قرار گیرد و یا تهدید به این حالت شود نیروهایی وارد میدان می شوند تا تمایل را به جابه جایی در شخص ایجاد کنند به طوری که فضای روانی او را عوض کند. زیرا هنگامی که شرایط امکان جابه جایی (تمایل اول)را نمی دهند،میل به تغییر شناختی (تمایل دوم)تقویت می گردد.

سه فرضیه هایدر در مورد شرایط عدم تعادل شناختی و شکل بخشیدن به ادراکات ما در وضعیتهای بین اشخاص.

· در مورد گرایش ها نسبت به یک مجموعه عناصر،چنانچه این گرایشها مثبت(یا منفی) و با یکدیگر همسو باشند حالت تعادلی وجود خواهد داشت.

· در مورد گرایشها نسبت به یک مجموعه عناصر چنانچه تعلق در کار باشد حالت تعادلی موقعی وجود خواهد داشت که شخص به مجموعه عناصری متعددی که دوست می دارد بستگی داشته باشد و هنگامی که به این مجموعه ها بستگی دارد آنها را دوست بدارد. در مورد گرایش ها ی منفی به همین صورت است.

· موقعی که در مجموعه عناصر به عنوان اجزاء یک واحد ادراک می شوند اگر هر دو مجموعه درای پویایی مشترک (خواه»ثبت یا منفی) باشند تعادل بر قرار می گردد. ولی اکگر این دو مجموعه بهه عنوان اجزاء جدا از هم ادراک شده.

نظریه عملیات عملیات ارتباطی تیو کمب:

نیوکمب نظریه هایدر را در مورد تعادل به کار گرفته و مطالب جالبی درباره ارتباط بین اشخاص به رشته تحریر آورده است. او جنین نتیجه گیری می کند. علامت مشخصه نظامهای رابطه ای بین اشخاص در درون شخص است. او از این تز دفاع می کند که وقتی دو نفر همدیگر را (به صورت مثبت) به هم وابسته می بینند وهر دو به طرف شخص سومی کشیده می شوند،هر دو تمایل دارند که نسبت به شخص سوم یکسان جهت گیری کنند.ارتباط بین اشخاص امکان رشد جهت گیریهای مشابه را بالا می برد. واز سوی دیگر جهت گیر یهای غیر مشابه به دو نفر یا تمامی اعضای به هم وابسته یک گروه عملیات ارتباطی را که هدفش کاهش جهت گیریهای نا مشابه است افزایش می دهد و نیرویی را که برای این«کوشش در راه همسویی جهت گیریها»لازم است تا حدودی نیروی پیوند بین دو شخص و نیروی گرایش آنها نسبت به شخص سوم تعیین کند.

نیو کمب با تدوین کارهایش خواست نشان بدهد چگونه در«گروههای بسیار منسجم نفشار برای همشکل شدن»و تمایل به برقراری ارتباط با اعضای ناسازگار»برای همشکل کردن آنها ظاهر می شوند.

رسمیت نظریه هایدر:کارت رایت و هراری به نظریه هایدر در مورد تعادل شناختی به کمک مفاهیمی از نظریه ریاضی نمودارهای خطی رسمیت بخشید وآن را تعمیم دادند. آنها نوشتند که جمله بندیهای هایدر دارای ابهامات وکمبودهایی می باشد مثلا اینکه هایدر بین مکمل ومقابل در رابطه تعلقی تفاوتی قائل شده است در این خصوص ابلسن و روزنبرگ نیز نظریه هایدر را مورد آزمایش قرار داده اند.

نتیجه: اثر هایدر کارربرد زیادی در مورد روانشناسی گشتالتی داشته است این دانشمند به این نتیجه رسیده است که در سازمان ذهنی انسان تمایل به نظم وسادگی وجود دارد.

فصل سوم (صفحه ی 47تا55)

نظریه ی حوزه در روان شناسی اجتماعی

کورت لوین یکی از اندیشمندان مکتب گشتالت با رهاکردن مسائل کلاسیک این مکتب توجه خود را به مبحث تازه ونو انگیزه معطوف کرد.فهرستی از چند زمینه ی تحقیقی که لوین وهمکارانش به تجربه ی آزمایشگاهی کشیدند،چشم اندازی از وسعت بردکارهای آنان را پیش روی ما می گشاید.بررسی پویای حافظه،ازسرگیری فعالیتهای ناتمام،سیری از کار واشباع،سطح توقع وانتظار،رفتار گروهها وتصمیم گروهی همه زمینه های این تحقیقاتند. تعدادزیادی از عباراتی که به نام لوین قلم خورده وجزءواژگان معمول روان شناسی اجتماعی شده اند عبارتند از:فضای زیست،والانس،جابجایی،وضع تداخلی،ساختار شناختی،کنش جستجوگرانه.

انتخاب این عبارات که رنگ وبوی علوم فیزیکی دارد به معنای آن نیست که لوین فرایند های روانی را همانند فرایندهای فیزیکی فرض کند.زاویه ی دید او کاملا روان شناختی ومفاهیمی راکه در مورد انگیزه به کار گرفته به نیاتی مربوط می داند که در پس رفتارهای انسانی نهفته است وبه هدفهایی مربوط می شود که جهت رفتارها به سوی آنها یا دوری از آنهاست.لوین از منطق پویا پیروی می کند ومعتقد است که این منطق در تمامی علوم مشترک است.لوین در مبحثی تحت عنوان " علم تطبیقی علوم "فکر فلسفی واهی "علم جهانشمول واحد"که براساس آن توجیهات روان شناختی به شکل فیزیکی ممکن می نمود را دور انداخت.هدف وی این بود که به وجوهی دست پیداکند که توجیه یکسان در علوم مختلف را امکان پذیر سازد،البته با این اعتقاد که هریک از این پدیده های روان شناختی وفیزیکی را درفضای خاص خود مورد تبیین قراردهند.

مفاهیم پویا:

مفاهیم "تنش" والانس" نیرو"و"جابجایی" در تحقیقات نظری لوین در باب انگیزه نقش اصلی دارند. وی می گوید که هر بار که در وجود شخص بک نیاز روانی یا قصدی پدید می آید، نظام در حال تنشی به کار می افتد. وقتی نیاز ارضا گردید یا مقصود حاصل شد، تنش زایل می گردد. تنش حاوی برخی حیطه های مفهومی است: حالت تنشی در ناحیه ای از ذهن سعی دارد بر اثر تغییر، حالت آرام نواحی اطراف را به خودگیرد. این کار به کمک نیروهایی – که در مرز ناحیه ی تنشی حضور دارد- و در حوزه ای انجام می گیرد که د رآن نیروها همه به طرف ناحیه معینی از این حوزه هدایت می شوند و والانس مثبت را تشکیل می دهند (این ناحیه معین مرکز حوزه ی نیروها ست) همین نیروها با این کار از حوزه ی " والانس منفی " فاصله می گیرند.

واژه ی "نیرو" جهت و قدرت تمایل به تغییر را در نقطه معینی از فضای زیست مشخص می دارد. تغیر یا به وسیله جابجایی (یعنی تغییر در وضع) شخص در محیط روانی او انجام می گیرد، یا به صورت تغییری در ساختار محیط ذهنی او پدیدار می شود.

میان نظام های تنشی شخص و برخی حیطه های محیط زیست روانی او رابطه ی نزدیکی وجود دارد. به طور اخص تنش می تواند:

- یا مربوط به والانس مثبت نواحی فعالیت محیط زیست روانی. که در این صورت نواحی به عنوان محدود کننده ی تنش ادراک

- یا مربوط به والانس منفی ناحیه ای که شخص در حال حاضر در آن بسر می برد.

وجود ناحیه با والانس مثبت (ناحیه – هدف) منحصرا به وجود تنش بستگی ندارد، بلکه به امکان پایین آمدن تنش در نظر شخص نیز ارتباط پیدا می کند. شخصی که به امکان خود در پایین آوردن میزان تنش آگاهی ندارد و بنابراین ناحیه – هدفی در ذهن او شکل نمی گیرد، رفتار او تحت تاثیر میل او به ترک ناحیه منفی حاضر و ورود به ناحیه ی دیگر، قرار دارد سپس رفتاری دیگر برای ورود به ناحیه ی دیگر و... در واقع رفتار او راجابجایی در جهت مخالف ناحیه ی فعلی یا به عبارتی ملموس تر یک حرکت دائمی تعیین می کند. رفتار جستجو گرانه هنگامی ظاهر می شود که فرد بداند که ناحیه – هدفی وجود داردو لی نداند در کجا. این وضع با حرکت ها ی دائمی شباهت هایی دارد ولی از این نظر با آن تفاوت می کند که جهت گیری به سوی هدف در اینجا غالب است و رها ساختن ناحیه ای که شخص در آن زندگی می کند چیزی جز تلاش برای دست یابی به هدف نیست(لوین،1938،ص 62و بعد)

هنگامی که در محیط زیست روانی ناحیه – هدفی وجود دارد که با نظام تنشی مطابقت دارد، می توان گفت که نیرویی حرکتی به سمت هدف وجود دارد که بر شخص تاثیر می گذارد. تنشی که هدف آن معلوم است نه فقط موجب می شود که تمایلی برای جابجایی به طرف ناحیه

– هدف بروز کند بلکه سبب می گردد که فرد در فکر این نوع فعالیت نیز باشد.روشنتر بگوییم: نیرویی که بر شخص وارد می شود تا به سوی هدف رانده شود نه فقط در سطح عمل (واقعیت) بلکه در سطح تفکر (غیر واقعیت) نیز ظاهر می گردد.

با فرضییات بالا در مورد نظامهای تنشی می توان به نتیجه گیریهایی دست زد، مثلا گفت که تمایل به یاداوری فعالیت هایی که نیمه کاره رها شده قویتر از تمایل به یادآوری فعالیتهای انجام یافته است.

زیگارنیک وچندین محقق دیگر یک سری کار را به تعدادی آزمایش شونده دادند واز آنها خواستند نیمی از کارهای خود را تمام کرده وبقیه را ناتمام بگذارند وسپس از آنان خوستند کارهایی را که انجام داده بودند به خاطر بیاورند.نتیجه ی تحقیق به حالت کسری در آمد که به نام وی نام گذاری شد.

زمانی که نیازی به سوی ارضای هدفی در شخص به وجود می آید نیرویی در او پدید می آید که تمایل وی را به سوی این هدف تحریک می کند.بنابراین می توان نتیجه گرفت که تازمانی که کارها از نظر روانی ناتمام تلقی گردند،شخص کوشش خود را برای اتمام آنها ادامه خواهد داد.اوزیان کینا شرایطی ایجادکرد تا شخص تصور کند کار او به طور اتفاقی ناتمام مانده،آنگاه او را آزاد گذاشت که در اطاق تجربه هرطور می خواهد عمل کند.در تمام موارد،اشخاص برای اتمام کار به سر کار نیمه تمام خود باز میگشتند.حالاموقعی که قطع کار تقریبا عمدی بود،بازهم 82درصد آنها برای اتمام کار خود حاضر می شدند.

لوین چنین می پنداشت که تغییر تفاوت تنشی بین دو نظام در عین حال هم به فاصله ی زمانی نظامها بستگی دارد وهم به میزان وابستگی آنها به یکدیگر.اگر فاصله ی زمانی بین نظامها زیاد شود،می توان تصور کرد که تفاوتهای تنشی بین نظامها ی به هم وابسته کاهش می یابند.زیگارنیک درتحقیق خود در مورد تجدید خاطره ی فعالیتهای ناتمام مانده واوزیان کینا در تحقیق دیگری در مورد از سرگیری کار ناتمام مانده،متوجه شدند که تمایل به تجدید خاطره یا تمایل به پایان رساندن کار ناتمام با گذشت زمان کم می شود.

درجه ی به هم وابستگی دو نظام تنشی به میزان نرمی و خشکی فکر شخص و سیال بودن ذهنی او (انعطاف پذیری) و به پیوندها و ارتباطات ساختی بین نظامها بستگی دارد. نرمش فکری شخص با حالات عمومی او در ارتباط است. وقتی که شخص مثلا خسته یا با موجی از تنش هیجانی درگیر باشد، وقتی که جوان باشد یا در موقعیتی قرار گیرد که ساختگی باشد و او مجبور به تظاهر گردد و بالاخره موقعی که از هوش و فراست بیشتری برخوردار باشد، ذهنی سیالتر دارد و انعطاف پذیرتر است.

لیس نر با استفاده از تکنیک از سرگیری کار ناتمام ارزشی را که کار می تواند در کاهش تنش داشته باشد –تنشی که بدوا به کار دیگری مربوط می شود مورد بررسی قرار داد.دراین آزمایشات،ارزش جایگزینی با کاهش تعداد دفعاتی که کار از سر گرفته می شود یا کار ناتمام به خاطره راه می یابد اندازه گیری می شد.نتایج تجربیات در مورد ارزش جایگزینی عبارتند از:

1-ارزش جایگزینی با میزان شباهتی که بین دو فعالیت اصلی وجایگزین در نظر شخص وجود دارد ونیز با میزان دشواری فعالیت جایگزین،افزایش می یابد.(لیس نر)

2- ارزش جایگزینی با همجواری زمانی بین دو فعالیت اصلی وجایگزین و با کششی که دومی برای شخص دارد بالا میرود. (هنله)

3-ارزش جایگزینی یک کار به ماهیت هدف کار اصلی ارتباط دارد.کارهای با هدف نمایش برای دیگری ←مستلزم فعالیت جایگزین قابل مشاهده(مالر)

4-راه حلهای جادویی،راه حلهای شبی نمایانه یا راه حلهایی که آشکارا با نوع کار اصلی هیچ گونه مطابقتی ندارند برای گرفتن جای کار واقعی از ارزش جایگزینی ضعیفی برخوردارند.ولی چنانچه وضعیت تظاهری یا بازی باشد راه حلهای شبی نمایانه ارزش جایگزینی پیدا خواهند کرد.(دمبو،اسلیوس برگ)

5-فعالیت جایگزینی که به فعالیت اول شبیه است،چنانچه همان هدف اول را دنبال نکند ارزش جایگزینی کمتری دارد.ساختن خانه ی ماسه ای برای یک فرزند اگر قرار بوده برای فرزند دیگری ساخته شود ارزش کمتری دارد.ولی اگر تکیه بر خانه ماسه ای ساختن نه برای شخص معینی ساختن بوده باشد.در این صورت ارزش جایگزینی حفظ خواهد شد.(آدلر وکونن)

6-چنانچه شخصی کار نیمه تمام کسی را به اتمام برساند،ارزش جایگزینی نخواهد داشت؛بویژه هنگامی که انجام کار قدر شخص اول را بالا ببرد.حال وقتی دونفر به یاری هم چیزی را بنا می کنند.انجام بخشی از کار به دست یکی،به نظر دیگری از ارزش جایگزینی قابل ملاحضه ای برخوردار است.(لوییس وفرانکلن)

از والاترین ارزشهای مربوط به نظامهای برون فکنی وخیالاتی افراد گرفته یا آنهایی که بعد اجتماعی دارند تا نقشهای تخصصی ای که در گروهها به اعضا واگذار می شود.همه تحت تاثیر این تحقیقات قرار گرفته اند.

مفهوم نظام تنشی در بررسی های تجربی در مورد"سیری از کار" نیز به طور مفیدی به کارگرفته می شود درباره اغلب نیازها می توان حالت محرومیت، حالت ارضا ء و حالت اشباع را ملاحظه کرد. این حالات با والانسهای مثبت و خنثی و منفی نواحی فعالیتی که با آن نیاز خاص یا نظام تنشی در ارتباطند، مطابقت دارند. کارستین (1928)نتیجه حاصل از تکرار زیاد فعالیتهایی از قبیل شعر خوانی و نامه نگاری و نقاشی و چرخاندن چرخ را به دست داده است. علائم اصلی اشباع عبارتند از:

1- ظهور بخشهای فرعی در فعالیت که موجب می شود فعالیت کلی به هم بریزد و معنای خود را از دست بدهد.

2- پایین آمدن دائمی کیفیت و بروز اشتباهات فراوان در انجام کا ر

3- تمایل رو به رشد به تنوع کاری که هر تغییری در آن به سرعت به سیری می انجامد.

4- تمایل به تبدیل فعالیتی که از سر سیری انجام می گیرد به فعالیت جنبی،درعین حالی که فعالیت اصلی انجام می پذیرد،فرد سعی می کندحواس خود را معطوف به کار دیگری کند،کاری که با موفقیت همراه نیست چون از دقت انسان کاسته می شود.

5- بیزاری رو به رشد ازکار در دست انجام و از کلیه ی کارهای مشابه و همچنین افزایش والانس برای کارهای دیگر.

6- بروز حرکات هیجانی ناگهانی

7- هجوم خستگی و نشانه های دیگر جسمی که با روی آوردن به کار دیگر به سرعت در شخص زایل می گردد.

سیری از کار زمانی ظاهر می شود که فعالیت از نظر روانی چیزی برای فرد نداشته باشد واحساس کند که در جا می زند.وچنان چه فعالیت امکان پیشرفت به سوی هدفی را به فرد بدهد نشانه های سیری از کار بروز نخواهد کرد.

سرعت از سیری از کار به سه عامل بستگی دارد:

1- ماهیت و نوع کار (هر چه تعداد عناصری که در کار شخص دخالت دارند و پیچیدگی کار بیشتر باشد، سیری از آن کار دیرتر ظاهر خواهد شد).

2- مهم بودن یا نبودن کار (انجام فعالیتی که در شرایط یکسان نسبت به فعالیتهای جنبی برای شخص اهمیت بیشتری دارد وی را سریعتر به طرف سیری می کشاند)

3- حالت شخص (هر چه ذهن شخص سیال تر و انعطاف پذیرتر باشد سیری زودتر ظاهر می گردد). میزان سیری از کار و سیریهای دیگر از کارهای مشابه (یعنی سرعتی که با آن آثار و علائم سیری از کاری به کارهای مشابه دیگر منتقل می شود) با سن و هوش شخص نسبت معکوس دارد (کونن،1941الف،کونن، 1941ب)

اغلب پدیده های مربوط به سیری از کاررا هنگامی می توان تو جیه نمود که ما بپذیریم که انجام مداوم کار، تنش را در نظام مربوط به آن کار کاهش می دهد.

چنانچه تکرار فعالیت ادامه پیدا کند،می توان فرض کرد که نظام تنشی مربوط به سطحی از تنش رسیده است که از سطح نظام های اطراف پایین تر است.این کاهش در تنش موجب می گرددکه شخص از کار تکراری گریزان شده وبه جانب فعالیت های دیگر کشیده شود. با گذشت زمان فرد از فعالیت های نظام تنشی ای که با نظام های تنشی سیری آور دیگر در ارتباطاند نیز رو خواهد گردانید و به سمت فعالیت هایی کشیده می شود که با فعالیتهایی که او را به سیری کشانده، رابطه ای نداشته باشد. تمایل کلی بر آن است که انسان از فعالیت های مشابه روی می گرداند و به سمت فعالیت های نا مشابه کشیده می شود. انفجار فعالیتی که شخص را از خود سیر کرده و تقسیم آن به اجزاء از هم پاشیده کاملا با تحلیلی که لوین از تفاوت و وحدت بین عناصر یک مجموعه (که بر پایه ی وابستگی ساده این عناصربه هم شکل می گیرد) (لوین،1941لوین،1951،ص 335-305) بدست می دهد، مطابقت دارد.

مفهوم نظام تنشی و بررسی های آزمایشگاهی گوناگونی که در زمینه ی تجدید خاطره و از سر گیری فعالیت های نیمه تمام، در زمینه ی جایگزینی و سیری و محرومیت انجام گرفته اند، رابطه ی مستقیمی با مسائل عدیده ی روان شناسی اجتماعی دارند. مفهوم نظام تنشی مثلا در مورد نیازها یعنی نیت هایی که منشا اجتماعی دارند و علائقی که در نتیجه تعلق به گروه و شرکت در فعالیتهای گروهی و تاثیر پذیری بین اشخاص پیدا می شوند کاربرد دارد. فهم تاثیرات مختلف تنش بر فرایند های روان شناختی به فهم بیشتر عوامل اجتماعی یا گروهی ای که موجب پیدایش انگیزه ی فردی یا کاهش تنشهای فردی می شوند، کمک می کند.

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه
پریماه دوشنبه , 06 آذر 1402 ساعت 01:25 ir 0+ 0- پاسخ
ممنونم از بابت کامنتتون سایت خیلی خوبی دارین خوشحالم ک باهاش اشنا شدم :)